علامه مصباح: می گویند ولایت فقیه را قبول داریم چون در
قانون اساسی آمده، یعنی اگر در قانون نبود آن را قبول نداشتید؟/ تا آخرین قطره خون
پای ولایت فقیه می ایستیم
فتنه چیست؟
آیت الله مصباح یزدی در اواخر خرداد سال 88 در
در سخنرانی ای انقلابی در مشهد مقدس به بررسی عوامل شکل گیری فتنه پرداخت و «ماهیت»
اختلافات و جنگ در صدر اسلام پس از رحلت پیغمبر اکرم (ص) و حوادث سال 88 را یکی
دانست و برای نخستین بار با بکار بردن کلید واژه «فتنه» گفت: "چگونه کسانی که
سالها در یک سنگر علیه همان کفار، مشرکین و منافقین مبارزه میکردند، به جان هم
میافتند؟ و گاهی مسائل آنچنان پیچیده و ابهامات افزوده و آب گلآلود میشود که
چشم، چشم را نمیبیند؛ نمیشود فهمید که راست کدام است و چپ کدام، حق کجاست و باطل
کدام است؟ آنچنان مسائل در هم آمیخته میشود که زیرکترین افراد هم در تشخیص آنها
دچار اشتباه میشوند. در فرهنگ ما، چنین؛ وقایعی که به این اندازه مبهم و در هم
آمیخته میشود که در آنها تشخیص حق و باطل مشکل میگردد، «فتنه»؛ نام
دارد."
علامه مصباح در ادامه جواب این سوال را در
فرمایشات حضرت امیر (ع) در خطبه 50 نهج البلاغه می یابند:
حضرت امیر(ع) دو دسته عامل را به عنوان منشأ
پیدایش فتنهها معرفی میکنند. به نظر میرسد ما هم نتوانیم عامل سومی را به فرمایش
امیرالمؤمنین(ع) اضافه کنیم... که عبارت است: عامل شناختی و عامل احساسی ـ
عاطفی.
وقتی کاری جدی تلقی میشود که نخست، انسان
نسبت به کار، «شناخت»؛ کافی داشته باشد و دوم اینکه دلش بخواهد و «انگیزه»؛ قوی
برای انجام آن کار را داشته باشد.
بر این اساس، هر فتنهای که در عالم رخ
میدهد، معلول دو عامل است: یکی نقص شناخت و به تعبیر کلی جهل و ندانستن است و
دیگری هوسها و خواستههای شخصی یا گروهی است. اگر انسان یک قضیه را درست نفهمد،
حکم ارزشی آن را درست تشخیص ندهد یا موضوع را درست نشناسد و برایش مشتبه شود و به
گونهای شناخت انسان ضعیف باشد، به فتنهها مبتلا میشود."
ایشان در ادامه به بحث نظر اسلام در خصوص
حکومت پرداخته و با بررسی مبنای حق حکومت از نظر اسلام سعی در روشنگری در عامل
شناختی که نقطه مقابل آن " جهلی است که بر رفتارهای ارزشی ما اثر می گذارد؛ آیا این
کار را انجام بدهیم یا نه؛ آیا این کار ارزش مثبت دارد یا منفی "
دارند.
شورای سقیفه، همان مدل دموکراسی
ایشان در ابتدا به نظر پیشینیان اهل سنت که
همان شورای شش نفری برای تعیین خلیفه بعدی که امروزه به آن روش دموکراسی گویند می
پردازد و بعد نظر شیعه را که از ابتدا درباره ی این مساله حساسیت خاصی داشته جامع و
مستدل بدینگونه بیان می کند:
"براساس فرمایش پیغمبر اکرم(ص)، حاکم باید از
طرف خدا تعیین شود. وقتی مردم با خلیفه اول و دوم بیعت کردند، کسانی چون سلمان و
ابوذر مخالفت کردند و گفتند: این کسی نیست که خدا تعیین کرده؛ کسی را که خداوند
تعیین کرده، پیغمبر(ص) 70 روز قبل از رحلت معرفی کرد... این تفکر آنقدر ریشه داشت
که گاهی سلاطینی که میخواستند وانمود کنند که ما به اسلام و تشیع پایبند هستیم،
برای مشروعیت حکومتشان از مراجعی مثل محقق کرکی و کاشف الغطاء اجازه میگرفتند. این
مسأله هر چند امر مسلّمی بود، اما تا 30 سال پیش تحقق عینی پیدا نکرده بود. آنچه
امام(ره) انجام داد این بود که ایشان این فکر ثابت را عملی کرد. امام آنچه را که
1400 سال فقهای شیعه و علمای متکلمین دربارهاش بحث و تحقیق کرده بودند، جامه عمل
پوشاند و انقلاب اسلامی ایران، به نام حکومت ولایت فقیه تحقق عینی پیدا کرد.
"
برخی می گویند ولایت فقیه را قبول
داریم چون در قانون اساسی آمده است!
ایشان در مرداد همان سال وظایف سیاسی، اجتماعی
را جزیی از دین دانسته که بر اساس آن انقلاب 57 شکل گرفت و با این انتقاد که " الان
هم بعد از گذشت سی سال از پیروزی انقلاب، هنوز در بسیاری از اقشار جامعه ما این
مطلب آنطور که باید و شاید جا نیفتاده است. هنوز هم مسائل دینی را یک دسته
میدانیم، مسائل سیاسی را هم در کنار دین، در حاشیه، کمرنگ، با نقطه چین به دین
وصل میکنیم؛ با خط مستقیم به دین مربوط نمیشود.
در صورتی که امیرالمؤمنین(ع) (در خطبه 216 نهج
البلاغه ) میفرمایند: عظیمترین حقی که خدا برای انسانی قرار داده است حقی است که
مسؤول جامعه، رهبر جامعه بر مردم و مردم بر او دارند. یعنی این جزء؛ دین است،
بالاترین رکن دین است. مسلمان نمیتواند از این مطلب شانه خالی کند، خودش را کنار
بداند؛ خودش را دیندار بداند، بدون رعایت این عظیمترین حقی که خدا برای بندگانش
قرار داده است...
پذیرفتن ولایت علی و بعد پذیرفتن ولایت امام
رضا و سایر ائمه اطهار ـ سلام الله علیهم اجمعین ـ از لوازم خود توحید است؛ چون خدا
گفته است. اگر آنها را قبول نکنیم، از جهت توحید در ربوبیّت نقص داریم؛ یعنی توحید
ما از این جهت که خدا نسبت به بندگانش ربوبیّت تشریعی دارد و هر قانونی او جعل
میکند، باید بپذیریم و اطاعت کنیم، نقص دارد...
ولایت در درون توحید است؛ زیرا توحید، به
توحید در خالقیّت، ربوبیّت تکوینی و ربوبیّت تشریعی منحل میشود، و ولایت از شئون
ربوبیّت تشریعی است؛ یعنی خدا میگوید: حاکم را من باید تعیین کنم و قانون را من
باید جعل کنم و اگر دیگری دخالت کند، شرک است.
حدیث مقبوله عمر بن حنظله را همه شنیده ایدکه
حضرت صادق(ع) در جواب این سؤال که وقتی ما به شما در امور حکومتی دسترسی نداریم چه
کار کنیم؟ اگر اختلافی در مورد ارثی یا مسأله دیگری، پیش آمد به طوری که به قضاوت
قاضی نیاز شد و به شما دسترسی نداشتیم چه کار کنیم؟ فرمودند: به فقهاء جامع الشرائط
مراجعه کنید و بعد فرموند: «... فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِماً
فَإِذَا حَکَمَ بِحُکْمٍ وَ لَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا بِحُکْمِ اللَّهِ
اسْتَخَفَّ وَ عَلَیْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَیْنَا کَافِرٌ رَادٌّ عَلَى
اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدٍّ مِنَ الشِّرْکِ بِاللَّه ... » این سخن حضرت به چه
معناست؟ اینکه میفرمایند: ردّ کردن حکم فقیه جامع الشرایط، حکم شرک را دارد یعنی
چه؟ کسی که حکم فقیه جامع الشرائط را ردّ میکند، نمیگوید: دو خدا وجود دارد؛ بلکه
میگوید: حکم این فقیه را قبول ندارم. این فقیه هم نه خدا، نه پیغمبر و نه امام
معصوم است؛ بلکه یک فقیه است؛ چرا باید انکار حکم او باعث شرک شود؟
اگر بیان قبل در ذهن مبارکتان باشد و یک مقدار
آنرا بیشتر تحلیل کنید، خواهید دید که این مطلب هم از آن به دست میآید؛ چراکه وقتی
اطاعت امام معصوم ـ علیه السلام ـ واجب است، و او فرمود: من فلانی را وکیل یا حاکم
یا نائب خودم قرار دادم و باید از او اطاعت کنید، اطاعت او چه حکمی دارد؟ وقتی
امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ شخصی مثل مالک اشتر را تعیین میکنند و میگویند: او
را عامل قرار دادم و اطاعت او بر شما لازم است، چه کار باید کرد؟ در این صورت اطاعت
مالک اشتر واجب میشود؛ چرا؟ چون اطاعت امام معصوم است. چرا اطاعت امام معصوم واجب
است؟ چون اطاعت خداست؛ این حکم، مصداق ربوبیّت تشریعی الهی است. خدا گفته است: امام
معصوم باید حاکم باشد، و وقتی امام فرمود: «در مرتبه نازلتر حاکم شما ولی فقیه
است»، اطاعت از او، از مصادیق اطاعت از ربوبیّت تشریعی الهی میشود. در این صورت
این سخن که انکار حکم او در حدّ شرک به خداست (هُوَ عَلَى حَدٍّ مِنَ الشِّرْکِ
بِاللَّه) معنا پیدا میکند. "
ایشان در ادامه در خصوص علت اصلی شکل گیری
فتنه 88 می فرمایند: "در این زمان ـهمه اقشارمانـ مواجه هستیم با یک فتنه عظیم
شیطانی، برای اینکه ما را از رهبری الهی و آن حقی که خدا برای رهبر دینی بر مردم
قرار داده است، جدا کنید... سلسلهجنبان این قضایا کی بود و از کجا بود و از چه
راهی بود، هر کس بود، برای این بود که مسأله ولایتفقیه خرد بشود. آنچه روح انقلاب
اسلامی است، آنچه مشخصه این حکومت است و در همه عالم این حکومت به نام حکومت
ولایتفقیه شناخته میشود، میخواستند این را بگیرند؛ اگر بشود آن را حذف بکنند،
اگر نه، لااقل با تغییر قانون اساسی و این حرفها ولایت فقیه را تضعیف کنند، کمرنگ
بشود؛ ولایتفقیه نقشی نداشته باشد. مسأله این بود. حالا چه کسانی آگاهانه در این
کار دخالت کردند، چه کسانی فریب خوردند، اشتباه کردند."
و در انتقاد از بعضی از خواص می فرمایند:
"خواصی که مسؤولیتپذیر هستند، در پستهای مختلف، آنها خیلی باورشان نیست. آنها
خیال میکنند رهبر هم مثل رییسجمهور است؛ این یک پستی است، آن هم یک پست دیگری
است. در قانون اساسی هم او شخص اول است، این شخص دوم؛ چندان فرقی ندارد؛ جایشان را
هم میشود عوض کنند. همانطور که این[رییسجمهور] با انتخاباتی تعیین میشود و
احیاناً در جریان آن هم تقلب و زد و خوردی میشود، او[ولیفقیه] هم همین طور است.
اهمیتی ندارد. یک عدهای طرفدار او هستند، یک عدهای هم نیستند. یک حزبی با او
موافق است، یک ؛ حزبی هم با او موافق نیست. در صورتی که ماهیت این دو با هم تفاوت
ماهوی دارد. او [ولی فقیه] یک رهبری دینی جانشین امام زمان(عج) است؛ این [رییس
جمهور] نمایندهای است که مردم او را انتخاب کردهاند. این دو با هم خیلی تفاوت
دارند.
رییس جمهور وقتی از طرف ولی فقیه نصب شد،
میشود عامل او؛ او نصبش میکند. آن پرتو قداستی که او دارد بر این هم میتابد.
وقتی رییس جمهور اسلامی شد، حکمش را از رهبر ـیعنی جانشین امام(ع)ـ دریافت کرد،
یک پرتوی از آن قداست بر این هم میتابد؛ آن وقت اطاعت از رییس جمهور و اطاعت از
مجلس و سایر امور هم میشود اطاعت از خدا. اما تا این جور نشده، حساب رهبر از
دیگران جداست. او ارزشش از طرف امام زمان(عج)و از طرف خداست. مردم برای او مقامی
قائل هستند که گویا از لبهای امام زمان(عج) شنیدهاند که او نایب من است. البته
چنین چیزی نیست؛ نصب، نصب عام است؛ یعنی گفتهاند در زمان غیبت کسانی که واجد چنین
شرایطی هستند از طرف امام زمان(عج) نیابت دارند؛ شخص تعیین نشده است. اما بعد از
اینکه خبرگان تعیین کردند و گفتند بهترین فردی که مصداق این مقام است، فلان شخص
است، آن عنوان کلی در این مصداق تعین پیدا میکند.
متأسفانه بسیاری از کسانی که خودشان حامی
ولایت فقیه بودند، از نظر علمی و نظری ضعیف بودند و نمیتوانستند از این نظریه دفاع
و آن را تبیین کنند و بالاخره با مسامحه آن را گذراندند. بسیاری از کسانی که پس از
انقلاب مسؤولیتهایی پیدا کردند، در عین حالی که اصولگرا، طرفدار ولایت فقیه و پیرو
خط امام(ره) بودند، این مسأله از نظر علمی برای ایشان روشن نبود. همچنین، تبیین
مبانی فکری این مسأله، اعم از فقهی و کلامی نیز از سوی متفکران، آنطوری که باید
صورت نگرفته است.
مسؤولانی
را سراغ داریم که بارها گفتهاند: ما ولایت فقیه را قبول داریم چون در قانون اساسی
آمده است! یعنی اگر در قانون نیامده بود، قبول نداشتیم و اگر قانون اساسی تغییر کند
تغییر آن را میپذیریم! این یک نوع برخورد با مسأله ولایت فقیه است که آن را قبول
داریم چون در قانون اساسی آمده است. اما اعتبار قانون اساسی به چیست؟ اعتبارش به
این است که مردم رأی دادند. بر همین اساس این پرسش را مطرح میکنند که اگر رأی مردم
تغییر کرد و گفتند ما ولایت فقیه را قبول نداریم، چه باید کرد؟
راستی اگر
اعتبار ولایت فقیه به این است که در قانون اساسی آمده و اعتبار قانون اساسی به این
است که مردم به آن رأی دادند، میتوان گفت که میشود یک روز هم آن را تغییر داد. به
عقیده چنین کسانی این بحث از نظر استدلالی هیچ اشکالی ندارد. آنان عقیده دارند:
همچنانکه در زمان خود امام(ره) بعضی از مواد قانون اساسی تغییر کرد، میتوان بار
دیگر هم آن را تغییر داد. آنگاه بر این اساس، چند نفری شورش میکنند و به اصطلاح
انقلاب مخملی راه میاندازند و بعد هم میگویند قانون اساسی باید تغییر
کند.
وقتی انسان
چنین تفکری داشته باشد، دیگر خود را ملزم نمیداند که وقتی ولی فقیه امری فرمود
حتماً اطاعت کند؛ میگوید: حکم ولی فقیه هم چیزی شبیه قانون مجلس است؛ از آنکه
بالاتر نیست! ما با قانون مجلس هم مخالفت میکنیم، تغییرش میدهیم، اعتصاب و
تظاهرات راه میاندازیم، تا خود مجلس قانونش را تغییر بدهد. برای احکام ولی فقیه هم
سر و صدا راه میاندازیم و شورش میکنیم تا رهبری مجبور به تسلیم
شود!
تا آخرین قطره خون پای ولایت فقیه می
ایستیم
آیتالله
محمدتقی مصباحیزدی در دی ماه سال 88 در دیدار مدیران استان بوشهر اظهار داشت: همه
توطئههایی که در این چند سال اخیر صورت گرفته برای تضعیف ولایت فقیه بوده است،
زیرا وجود رهبری، تنها مانع نفوذ استعمار در کشور است و دشمن کسانی را توانسته فریب
دهد که تعمق فکری نداشته و در خط ولایت نبودند.
وی افزود: باید خدا را شکر کنیم، کسی را به ما مرحمت کرده
که در طول زندگانیاش و در مدت 30 سال حکومت اسلامی یک ذره نقطه ضعف نشان نداده
است، والا دشمن از کوه کاهی میساخت و این به برکت مقام ولایت است که مورد عنایت و
توجه بقیهالله (عج) است.
مصباحیزدی تاکید کرد: همه هم و غم و تلاش دشمن برای این
است که مقام ولیفقیه حذف و یا حداقل تضعیف و محدود شود و مقام ولایت را در حد
مقامی مثل ریاست جمهوری پایین بیاورند و چیزهایی که برای رئیس جمهور میگویند،
بتوانند برای رهبری هم بگویند تا قداست مقام ولایت را از بین برده و علاقه قلبی و
دینی مردم را نسبت به رهبری بکاهند.
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم افزود: ویژگیهای شخصیتی
مقام معظم رهبری در بین همه شخصیتهای دنیا خاص است و هماکنون در میان تمام
شخصیتهای شناخته شده عالم مثل او پیدا نمیشود و اینها به برکت این است که ایشان
رهبری دینی است.
وی تاکید کرد: دشمن میخواهد ولایت را از ما بگیرد،
بنابراین بالاترین و بزرگترین وظیفه ما حفاظت از مقام ولایت است به هر صورتی که
ممکن باشد و لازم است در خانه و محیط کارمان و حتی در ارتباط با همسایهها به این
امر اهتمام بورزیم و در فعالیتهای سیاسی و راهپیماییها حضور داشته
باشیم.
مصباحیزدی افزود: اگر
در حفظ مقام ولایت خدای ناکرده کوتاه بیاییم، کفران نعمت کردهایم و قطعا باید
منتظر آثار سوء این کفران باشیم.
وی خاطرنشان کرد:
دشمن بداند ما برای حفظ خطوط اصلی انقلاب حاضریم جان بدهیم و مردم ایران اهانت به
مقدسات و ولایت و تلاش برای تضعیف دینی و از حاکمیت انداختن قرآن را برنمیتابد چرا
که مردم گوشت، پوست و استخوانشان با محبت اهلبیت (ع) عجین شده
است.